پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

پارسا پسر پاییزی من

بازی های من و پارسا 5

بازی های رنگی بازی رنگی با پاستا   نقاشی با نخ   نقاشی با استفاده از چسب کاغذی   بازی رنگی با پاستا   وسایل لازم    رنگ کردن پاستاها     بعد می گذاریم تا کامل خشک بشه   اینم پاستا های خشک شده   بعد با یه تکه یونولیت و چند تا سیخ چوبی یا ماکارونی همچین چیزی درست می کنید و پاستاهای رنگی رو از سیخ ها رد می کنیم،براي همين بهتره پاستاهايي كه انتخاب ميكنيم جایی برای از سیخ رد کردن داشته باشه ب   برای آموزش رنگ ها هم میشه ازشون استفاده کرد مثلا فلان رنگ رو تو این سیخ بریز   نقاشی با ...
13 بهمن 1392

بازی های من و پارسا 4

وسایل لازم روی طلقهایی که به این صورت در میاریم تصویرمون رو می کشیم و صبر می کنیم تا خشک بشه   چسباندن مقوا دور رول   به وسیله کاتر رول مقوایی رو به منظور جا دادن طلق داخلش یه برش می دیم  اینم تلسکوپ دست ساز مامان و پارسا ...
12 بهمن 1392

بازی های من و پارسا 3

رنگ بازی با رنگ انگشتی کار چاپ با سیب زمینی اثر دست با رنگ انگشتی کار با شابلون   برای دیدن مراحل کار برید ادامه مطلب     کار چاپ با سیب زمینی وسایل لازم   اینم نتیجش   اثر دست با رنگ انگشتی   اینم دستای کوچولوی هنرمند مامان قربون اون نگاه کردنت تو دوربین بشم       کار با شابلون وسایل لازم     از بین همه مداد رنگی هات،این مداد شکسته رو به همه ترجیح می دی ، بخاطر کوچولو بودنش اینم گنجشک شابلونی رنگ شده با مداد رنگی   اینم شاهکار پیکاسوی 2 ساله ی مامانی ...
6 بهمن 1392

بازی های من و پارسا 2

درست کردن زرافه با استفاده از اثر دست پارسا خان   درست کردن آدم برفی پنبه ای   برای دیدن مراحل کار برید ادامه مطلب ابتدا دست پارسا رو روی کاغذ کشیدم بعد هم برش زدیم و روی مقوا چسبوندیم این شد پاهای زرافه بعد هم قسمت سر و گردن زرافه رو در آوردیم و چسبوندیم بعدش با ماژیک اون رو خال خال کردیم اینم زرافه دستی پارسا ------------------------------------------------------------------------------------------------------------  درست کردن آدم برفی پنبه ای وسایل لازم تکه تکه کردن پنبه گلوله کردن پنبه ها چسبوندن پنبه ها   چسبوندن کلاه و شال گردن برش ...
1 بهمن 1392

بازی های من و پارسا 1

درست کردن گربه و بقول پارسا " میو میو "  به روایت تصویر بریم ادامه مطلب   عاشق چسب زدنه ،همچین فشارش می ده که همش میریزه بیرون ...   قیچی کردن رو هم خیلی دوست داره ،همش میگه: ایچی ایچی یه کاغذ و یه قیچی که بهش بدم تا مدت ها سرگرمه و صداش هم درنمیاد کاغذه رو می کنه ریز ریز قیچی کردن دم گربه   درست کردن بینی گربه با پنبه   بعدشم خودش گذاشتش بالا و کلی ذوق میو میوش رو کرد   اینم از میو میو ،من و پارسا با تشکر از باران جون بابت ایده های خیلی خوبش     ...
22 دی 1392

اولین زمستون برفی

امسال پارسا اولین روزای زمستونی برفی رو تجربه کرد و خیلی هم ذوق زده شده بود از دیدن برف... وقتی هم برف می بارید همش می گفت" برف دون دون " یعنی برف داره دونه دونه میباره با هم آدم برفی هم درست کردیم و کلی هم بازی کردیم اینم عکساش در حال تماشای باریدن برف     در حال گفتن کلمه برف ،حرف "ف " رو خیلی خوشگل می گی   ...
19 دی 1392

پسر پاییزی من ...تولدت مبارک...

پسرک پاییزی ام ،365 روز دوم عمرت هم گذشت 1 سال متفاوت دیگر را در کنار هم گذراندیم... 1 سال پر از شور و هیجان و بازی و شیطنت و حرف های کودکانه ... 1 سالی که دیگر هیچ خبری از یک نوزاد با چشم های پف کرده وبوی تن بهشتی نبود ...هر چند هنوز هم میشود بوی بهشت رو از عطر تنت استشمام کرد ... خدایا شکرت که من رو لایق مادری این فرشته ی کوچولوت دونستی ... فرشته ای که روز به روز داره بزرگتر و شیرین تر می شه ... گاهی دل مادرانه ام تنگ می شود برای این روزهایی که به سرعت می گذرند، اما انگار مزه اش به همین بی تکرار بودنش است ... از خداوند آفریننده ی همه ی فرشته کوچولوها برات آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری رو دارم ..... پارسا پسر پاییزی...
20 آذر 1392

پارسا در 23 و 24 ماهگی

  پسر قشنگم ماه 23 و 24 هم گذشت و گل پسر من 2 ساله شدی … این روزها خیلی شیرین زبون شدی با وجودی که هنوز کامل حرف نمی زنی ولی با همون کلمات دست و پا شکسته ای که بلدی و به کمک ایما و اشاره همه منظورت رو کامل می رسونی ،ولی بعضی وقتا هم یه چیزی رو می گی که من نمی فهمم و مرتب تکرارش می کنی و من واقعا کلافه می شم … بعضی کلمات هم هست که برات خیلی کاربرد داره ؛چون فقط یه معنی نمی ده ،حالا فکر کن چه کار سختیه فهمیدن این که تو چی می گی !!!! مثلا ،کلمه ی  ساده "آبی " قصه آبی سر دراز دارد ! …هر چیز رنگی که می بینی می گی آبی که منظورت رنگ آبی هست ….وقتی آب می خوای هم می گی آبی ….وقتی چیزی خیس...
19 آذر 1392

ترک شیر

ترک شیر من سعی کردم تدریجی از شیر بگیرمت ،چون خیلی خوب غذا نمی خوردی و بخاطر اینکه ماه رمضان رو هم می خواستم روزه بگیرم سعی کردم شیر روزت رو ترک بدم ،اوایل روزی یکی دوبار می خوردی بعدشم دیگه کلا روز شیر نمی خوردی ،البته اگه خونه خودمون بودیم ! ولی بیرون که می رفتیم پیش میومد که می خوردی ...ظهر ها هم که می خواستی بخوابی می ذاشتمت تو تاب و خودت دیگه می دونستی چه کار باید بکنی ،سریع چشمات رو می بستی ،سرت رو تکیه می دادی و می خوابیدی ... شبها هم موقع خواب اوایل شیر می خوردی و می خوابیدی ، ولی دیگه قبل از خواب هم می زارمت  تو تختت  و تکونت می دم می خوابی بدون شیر ، بعضی وقتا می گفتی شیر می خوام ولی دیگه کم کم عادت کردی که بدون شیر بخو...
30 آبان 1392

پارسا در 21 و 22 ماهگی

2 ماه دیگه هم گذشت و پسرک من ،22 ماهه شدی ...... الان دیگه خیلی چیزا رو راحت می فهمی و هر کاری ما می کنیم تو هم سریع همون کار رو تقلید می کنی، مثلا غذا خوردنت با قاشق و چنگال اینقدر بامزست ،هر چند قاشق رو که طرف دهنت میبری هر چی توش هست میریزه و چیزی به دهنت نمی رسه ... اگه بخوام غذای روی گاز رو هم بزنم تو ببینی ،تو هم حتما باید هم بزنی ...یا میوه رو دوست داری خودت پوست بگیری و چاقو رو ازم می گیری و میکشی رو میوه ...دمپایی رو خودت می پوشی ولی کفش رو هنوز نمی تونی ...شلوارت رو هم خودت می تونی بیرون بیاری ...کلاه هم خودت سر می کنی ...مسواک هم  دیگه نمی زاری من برات بزنم و حتما اول باید بدم دست خودت تا بزنی بعد من برات بزنم ... &nb...
30 مهر 1392