ختنه کردن پارسا
بالاخره بعد از اصرار های مامانم و راضی شدن باباییت در 2 ماه و 25 روزگیت رفتیم پیش دکتر قاعدی و به روش جراحی با دستگاه ختنه شدی .
خیلی دلم برات می سوخت و فکر می کردم حالا خیلی گریه کنی ولی خیلی پسر خوبی بودی و گریه نکردی ،دکتر آمپول بی حسی اولی رو که زد یه نق کوچیک زدی بعدش دیگه هیچی نگفتی ،اصلا نمی فهمیدی دارن چه کارت می کنن و فقط داشتی دستات رو می خوردی بعدش هم اومدیم خونه مامان جون و یه شب اونجا موندیم ،اولش پاهات رو که تکون می دادی دردت میومد و گریه می کردی که قطره استامینوفن بهت دادم .
دکتر گفت برای اینکه زودتر خوب بشی باید بیشتر بازت بذارم ،وقتی بازت می کردم خوشحال می شدی و کلی ذوق می کردی و دست و پا می زدی و حسابی همه جا رو آبیاری می کردی .
مامان جون برای اینکه بابات دلش می خواست وقتی ختنه می شی دامن پات کنن یه دامن برات دوخت و پات کردم و کلی خندیدم از پارسا خانم