پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

پارسا پسر پاییزی من

پارسا در 17 ماهگی

1392/2/26 14:00
نویسنده : مامانی جیجو
1,152 بازدید
اشتراک گذاری

پارسا در حافظیه

17 ماه پشت سر هم و به سرعت باد گذشت و پارسایی من 17 ماهه شد !!!

به نظرم  که دیگه خیلی چیزا رو می فهمی ،مثلا وقتی کار بدی می کنی و دعوات می کنم اولش سرت رو می ندازی پایین و هیچی نمی گی بعد می ری یه گوشه دور از چشم من چند لحظه می ایستی و بعد میای پیش من و یه چیزی می گی ،انگار که داری از خودت دفاع می کنی و دلیل کارت رو توضیح می دی ،خیلی بامزست ،دستات رو هم تکون می دی و توضیح می دی ،خیلی هم جدی حرف می زنی عااااااشق این حرکاتتم ،انقدر دلم می خواد که می دونستم چی می گی ...

حرف زدنت هم هنوز همون جوری به زبون خودت هست ،یعنی بعضی کلمه ها رو هم بلدی ها ولی نمی دونم لجبازی می کنی یا چی ،وقتی ازت می خوایم گه بگی نمی گی ،مثلا "مامان" ،هر وقت بهت می گم بگو مامان می گی بابا ،اگه صد بار هم پشت سر هم بهت بگم بگو مامان بازم می گی بابا ،حتی اگه عکس خودم رو نشونت بدم بگم این کیه می گی بابا ! در صورتی که منو به عنوان مامان می شناسی و مامان رو هم می تونی بگی ،خیلی جالبه که اینقدر لجبازی می کنی !!

حاجّی و عزّی رو هم می گی ،صدای سگ ،گاو ،گربه ،گنجشک و جوجه رو هم دست و پا شکسته بلدی ولی کم پبش میاد که بگی ...

هر کاری که ما بخوایم بکنیم تو هم دقیقا همون کار رو می خوای انجام بدی ،مامانم اینا اسباب کشی داشتن هر چیزی که می خواستن جابجا کنن تو هم باید حتما کمک می کردی ،مثلا تخت ها رو که می خواستن ببرن تو اتاق تو هم کمکشون لبه ی تخت رو می گرفتی و انقدر هم جدی تلاش می کنی !

یا فرش ها رو که میخواستن لوله کنن تو هم کمک می کردی یه گوشه ی فرش رو گرفته بودی و لوله می کردی ...

من که تو خونه بخوام گردگیری کنم تو هم یه دستمال مخصوص خودت داری که می ری سریع برمی داریش و هر جایی که من تمیز  می کنم ، تو هم دقیقا می خوای همون جا رو تمیز کنی ،اگه هم جایی باشه که بلندی باشه و دستت نرسه گریه می کنی که من رو بیار بالا تا من هم تمیز کنم !!

یه بار تو رو با خودم بردم حمام و از اول تا آخرش نشوندمت تو وان و آب بازی کردی و از همون موقع دیگه با حمام رفتن آشتی کردی ! تو که قبلا خیلی بد حمام بودی و تا اسم حمام میومد و چراغ حمام روشن میشد فرار می کردی و گریه می کردی ،الان تا می گم بریم حمام دیگه تحمل نداری و گریه می کنی که بیا سریع لباسم رو در بیار تا بریم آب بازی ،اگر هم تو خواب باشی و من تنهایی برم حمام بعد که بیدار شی و ببینی که موهام خیسه و حمام بودم گریه می کنی که چرا من رو نبردی حمام !! خیلی جالبه که یه دفعه ایییییینقدر تغییر کردی!!!!!!

وقتی هم ازت بپرم تو حمام می خوای چه کار کنی؟  دو تا دستت رو بالا و پاییین می بری که یعنی بزنیم تو آب ،آب بازی کنیم ...

قبلا هم میبردمت حمام و تو وان می نشوندمت ولی سریع میومدیم بیرون ،الان بیشتر تو حمام می مونیم و تو حسابی آب بازی می کنی و احتمالا به همین خاطر از حمام خوشت اومده ...

این ماه 3 تا دندون دیگه در آوردی ،اوایل این ماه یه روز دیدم که چیزی مثل یه تکه گوشت اضافه روی لثه ی پایینت ،قسمت دندونای آسیابیت هست ،یه گلوله برجسته ! بعد عصرش دیدم کنار لبت خونی هست و تو دهنت رو که نگاه کردم دیدم همون چیزی که رو لثه ت بود ترکیده و ازش داره خون میاد ،انقدر دلم برات سوخت ...فردا صبحش دیدیم که اصلا اثری ازش نیست ،روز بعدش بود که دندونه در اومد ،دندون آسیابی پایین سمت چپ ....این اولین دندون تو لثه ی پایینت بود که به خاطرش اذیت می شدی ،البته گریه و بی قراری نمی کردی ... کلا دندونای پایینت خیلی راحت و بی درد سر در میان ولی بالایی ها هر کدومشون یه مصیبتی هست تا در بیاد ،یا تب می کنی با اسهال میشی یا بی اشتها میشی یا همش گریه می کنی و نق می زنی ،ولی پایینی ها خیلی راحت در میان .به هفته بعدش هم 2 تا دیگه از دندونای وسطی پایینت در اومد و 15 دندونه شدی ،5 تا دندون آسیابی دیگه مونده که دربیاد و از شر این دندون در آوردنا راحت شیم ...

این روزا خیلی شیطون شدی و اذیت می کنی ،از در و دیوار خونه می خوای بری بالا ، میری روی دسته مبل ها و وایمیستی ،از میز تلویزیون می ری بالا ،می ری روی صندلی دوچرخه ت وایمیستی ،می ری رو میز وسط مبل ها ،نمی دونم چه علاقه ای به بلندی و ارتفاع داری ،همش  باید  حواسم چهارچشمی بهت باشه که یه موقع کارای  خطرناک نکنی ...

عکسای پارسای 17 ماهه رو در ادامه مطلب ببنید....

پارسا در حال برج سازی با جا ادویه ای

پارسا در حال برج سازی با جا ادویه ای

 

یه نمونه از شیطونی هاش ...رفته تو میز تی وی نشسته

یه نمونه از شیطونی هاش ...رفته تو میز تی وی نشسته

 

پارسا در پارک

اینجا هم بردمت پارک ،رفتی اون بالا قدم می زنی و از سرسره پایین نمیای

 

پارسا در حافظیه

پارسا در حافظیه

 

پارسا در حافظیه

اینجا هم تو حافظیه هست ،که گیر داده بودی به گلها و می رفتی می چیدی و می ریختی تو سطل آشغال که دیدمت !!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عسل مامان کسری
1 خرداد 92 7:55
پارسا جونم ماشالاه پسرم شیطونی شدی ها خیلی از کارات شبیه کسری هست . می بوسمت
ایمانه
1 خرداد 92 12:23
حرف نداشت عالی بود
پارسا خان مامان کوچولوت آخر یاد گرفت چطوری یه کاری کنه که هم شما لذت ببری هم کار خودش آسون تر شه
دختر منه دیگه لنگه نداره
میبوسمتون
راستی خانوم خانوما ناسلامتی شما معمار درجه یک هستیدااااا
سریعتر عکس هاتو با آثار باستانی شروع کن
بعد نبود یه بیت شعر از حافظ هم برامون مینوشتی
دلم واسه حافظیه پر کشید


مرسی آبی جون
چشم فرصت بشه این جور جاها هم میبرمش


مامان ملیح
5 خرداد 92 8:39
ماشاله به پارساجون! انشاله همیشه سالم و سلامت باشین و در کنار هم خوش .
سما مامان شاينا
7 خرداد 92 17:27
چه بزرگ و شيطون شده ماشالا ،ايشالا اين شيطونكت هميشه سالمو شاد باشه


ممنون عزیزم
همینطور شاینا گلی شما
ایمانه
21 خرداد 92 14:17
می دانی!!؟؟
اشتیاقمان برای نو شدن ماه بر دو آن است
اولی حقوق
دومی عکسی دگر از پارسا یمان


ایمانه جون ببخشید که خیلی دیر شد
اینترنتم قطع بود ولی درعوض با کلی عکس جدید اومدم ......