هفته 40 ام هم تمام شد و تو نیومدی!!!!
این ممکنه آخرین مطلب قبل از زایمانم باشه
فردا ،يعني در واقع امروز ،19 آذر هست و من هنوز هيچ خبري از جيجوم نيست ،بعضي وقتا يه درد خفيفي مي گيرم ولي زود ول مي شه ،
امشب خيلي دلم گرفته فكر مي كنم امشب ديگه حتما يه خبري مي شه !
برا همين دلم گرفته
وقتي فكر مي كنم فروردين كه برای بار اول رفتم دكتر و تاريخ زايمانم رو زد 19/9/90 ،هر روز منتظر رسيدن اين تاريخ بودم و الان روز موعود رسيده ،يه جورايي استرس مي گيرم ،باورم نمي شه
همين حالا داره دلم تنگ مي شه برا دوران بارداي ،با تمام سختي هاش روزهاي خوبي بود ،انتظارش شيرين بود ، خيلييي زود تمام شد !.......
الان ساعت 12.30 شبه ... دلم مي خواد تا صبح نخوابم و اين شب آخره رو تا صبح بيدار بمونم ،البته اگه آخري باشه
الانم يه كم قرآن خوندم ،سوره يوسف هم براي آخرين بار خوندم ......
صبحي هم رفتم شاهچراغ و سید علا الدین حسین برای آخرین بار زیارت کردم
يه حس عجيبي دارم ،نمي دونم مي ترسم ،استرس دارم ،نمي دونم .... دوست دارم گريه كنم
اين كه فردا ممكنه مادر بشم !!! ....نمي دونم آمادگيش رو دارم يا نه ،يعني مي تونم از پسش بر بيام ؟!......
.
.
دفعه آخری که رفتم دکتر 12 /9/90 بود ،یه هفته قبل ،که دکتر پیشوایی ضربان قلبت رو گوش کرد و خوب بود ،و یه نوار قلب هم ازت گرفت و گفت وضعیتت عالی هست و تا هفته دیگه می تونیم صبر کنیم ،اگه تا هفته دیگه نزاییدی آمپول فشار می زنیم .....حالا فردا شنبه هست 19/9/90 وباید برم دکتر ،خدا کنه تو خودت بیای و کارم به آمپول فشار نرسه ...