پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

پارسا پسر پاییزی من

خاطره زایمان

16 فروردین بود که با دیدن اون 2 تا خط خوشرنگ روی بی بی چک متوجه شدم باردارم و از 2 هفته بعدش ویارم شروع شد خیلی روزای بدی بود اشتهام کم شده بود و همش حالت تهوع داشتم و چیزای ترش دلم می خواست و اون 3 ماه اول چند کیلو کم کردم ؛ این اوضاع احوال خراب ادامه داشت تا اوایل 4 ماهگی . دوران بارداریم بدون مشکل خاصی خداروشکر می گذشت و به 19/9/90 که دکتر تاریخ زایمان طبیعی رو زده بود نزدیک می شدیم ؛اوایل شک داشتم که بین زایمان طبیعی و سزارین کدوم رو انتخاب کنم ،همه می گفتن راحت سزارین کن و بدون دردسر خلاص شو؛و من بعد از کلی تحقیقات و خوندن  خاطرات زایمان ،خاطرات زایمان طبیعی بیشتر به دلم نشست و اون توصیفاتی که از لحظه تولد و مادر شدن نوشته بودن م...
7 خرداد 1391

پارسا در 5 ماهگی

پسر گلم دیگه کم کم 5 ماهت تمام شد و وارد ششمین ماه زندگیت شدی واقعا که این 5 ماه چه زود گذشت !  اصلا دلم نمی خواد این روزا زود بگذره ،همین حالا که 5 ماه بیشتر نگذشته دلم برای روزای اولی که بدنیا اومده بودی تنگ شده ... دلم برای دهن کوچیکت که مثل گنجشک باز می کردی و دنبال شیر می گشتی تنگ شده .... دلم برای اون پوست نرم و لطیف روزهای اولت تنگ شده .... دلم برای اون عطر بهشتی تن پاک و معصومت تنگ شده .... دلم برای اون قد و قامت نحیفت و اون دست و پاهای کوچیکت تنگ شده .... دلم برای اون موهای نرم و مشکیت تنگ شده .... دلم برای اون لباس های فسقلیت که الان برات کوچیک شدن تنگ شده .... دلم برای قنداق کردن های روزای اول تنگ شده .......
6 خرداد 1391

پارسا کچل می شود

بالاخره اصرارهای بابات کار خودش رو کرد و موهای خوشگلت رو کوتاه کرد ،البته موهات خیلی بلند شده بود و هوا هم گرم بود و همش عرق می کردی ،ولی حیف موهات بود خیلی خوشگل بود خدا کنه زودی بلند بشه اولش که جلو موهات رو کوتاه کردیم آروم بودی و هیچی نمی گفتی ولی به پشت موهات که رسید شروع کردی به گریه و نشد که درست کوتاه کرد قبل از کوتاهی    بعد از کوتاهی   موهات رو کوتاه کردیم خیلی عوض شدی ،شدی یه پارسای دیگه   ...
6 خرداد 1391

شروع غذای کمکی

غذای کمکی رو از اول 6 ماهگی شروع کردم و تا حالا شیره بادام ،لعاب برنج ، فرنی ، حریره بادام  و پوره سیب زمینی رو بهت دادم که فرنی رو خیلی دوست نداشتی . وقتی بهت غذا می دم  اول که  دهنت رو محکم می بندی تا قاشق رو می بینی و لبات رو محکم به هم فشار می دی ،بعد من یه کم از غذا رو رو لبت می زنم و می چشی اگه دوستش داشته باشی دهنت رو باز می کنی همش هم می خوای قاشق رو از دست من بگیری و خودت بزاری تو دهنت که یه دفعه محکم می زنی تو دهنت و گریه می کنی  ،کلا دوست داری با قاشقه بازی کنی تا غذا بخوری خلاصه که مصیبتی هست غذا دادنت باید کلی به به و چه چه بکنم تا بخوری ...        &n...
4 خرداد 1391

حجت الاسلام پارسااااااا

پارسای مامان عکست با لباس روحانیت در مسابقه " نی نی و مشاغل " گلهای نی نی سایت نفر اول شد خیلی عکس باحالی شده خودم که مُردم از خنده تا ازت عکس گرفتم با اون تیپت ....هههههههه ...
5 ارديبهشت 1391

پسر 4 ماهه ی من

به همین زودی 4 ماه از اومدنت به جمع ما گذشت و برا خودت مردی شدی دیگه عزیزم از تغییراتت تو این مدت بگم  که یاد گرفتی خنده صدا دار بکنی البته همیشه نه ولی بعضی وقتا که سر حال باشی آنچنان قهقهه هایی می زنی !!! بیشتر  هم برا مردها می خندی شیطون بلا ،البته به استثنای مامانی از این خنده های قشنگت هم کلی فیلم گرفتیم .    چند وقتی هست وقتی تو تشکت رو زمین می خوابی دور سر خودت می چرخی و مدام در حال دست و پا زدن و چرخیدن دور خودتی و با این حرکاتت رو زمین یه کمی از جایی که هستی جلو میای. هنوز کامل غلت نمی زنی ولی  پهلو به پهلو می شی ،فقط یه بار به حالت دمر در اومدی ....وقتی هم به حالت دمر می زارمت دیگه گردنت رو کامل ...
28 فروردين 1391

2 ماه گذشت

2 ماه با تمام  سختی ها و شیرینی هاش گذشت ... عزیزم 2 ماهه که از اومدنت کنار مامانی و بابایی می گذره و داری روز به روز شیرین تر و بامزه تر می شی خداروشکر که سختی های روزای اول تمام شد و دیگه با هم کنار اومدیم ،شب بیداری ها و گریه هات هم کمتر شده و خیلی پسر خوبی شدی .   از اوضاع و احوالات این روزا برات بگم که وقتی باهات حرف می زنم برام می خندی ،بعد خیره می شی به حرکت لبم و لبای کوچیکت رو مثل من می خوای حرکت بدی و حرف بزنی ،یه چیزایی هم می گی . وقتی از پیشت می خوام برم همین جور با  چشمات تا جایی که بتونی دنبالم میای ریزه میزه .   جدیدا یاد گرفتی که وسط گریه هات بغض کنی و خیلی سوزناک برام گریه می کنی تا دلم برات...
15 فروردين 1391

اولین 13 بدر

13 بدر امسال در کنار پارسا با شیر دادن و پوشک عوض کردن و آروغ گرفتن گذشت مامان جون اینا هم قرار بود برن مکه و ما ساعت 9 رفتیم بدرقه شون و ساعت 1 برگشتیم اینم عکس پارسایی در 13 بدر     ...
15 فروردين 1391